امام محمد غزالی از بزرگترین متفکران جهان اسلام است. ویژگی بارز وی کثرت تألیفات در موضوعهای مختلف است. او در بعضی اوقات در موضوع واحد، حرفِ مختلف زده است. چنین مینماید که ابوحامد شخصیت یکپارچه و منسجمی نداشته است و این یکپارچگی و وحدتنداشتن در آثار، قبل از همه بر میگردد به حوزههای متعددی که او در آن زمینهها قلمفرسایی کرده است. این موضوع را میتوان با بررسی رویدادهای زندگی وی و بحرانی توضیح داد که در زمانة او وجود داشت. این پژوهش بهدنبال آن است تا با بهرهگیری از الگوی روششناسی توماس اسپریگنز، اندیشۀ سیاسی غزالی را با توجه به شرایط بحرانیای که بر عصر وی حکمفرما بود بررسی کند. این الگو چهار مرحله دارد: 1. مشاهدۀ بینظمی؛ 2. مرحلۀ تشخیص درد؛ 3. بازسازی آرمانی جامعۀ سیاسی؛ 4. ارائه راهحل. هدف در این نوشتار، بررسی ربط عمیق میان اندیشه و آثار غزالی با بحران زمانۀ وی است.